محل تبلیغات شما
می گویند:

 

مردی با اسب خود در بیابان می رفت شخصی را دید که بر زمین افتاده . از اسب پیاده شد تا به او کمک کند که ناگهان آن شخص،با پاشیدن یک مشت شن بر صورت مردِ اسب سوار بر اسب پرید و تاخت ودورشد .مرد صاحبِ اسب فریاد زد:این اسب حلالت باد،فقط این ماجرا را برای کسی بازگو نکن تا جوانمردی از میان نرود

 

* یافتن ارتباط میان این حکایـت،با عنوان پست و حال الانِ من شاید خیلی دشوار یا خیلی راحت باشه.اما چیزی که عیان و آشکاره اینه که من هنوز اونقدر بزرگ نشدم و دلم اونقدری بزرگ نیست که راحت بگویم یا بنویسم حلالت باد.علی الخصوص که پای احساس میان باشد و تو از آنها باشی که در تنهایی ات شاعرانگی می کنی

پای احساس که میان باشد - و دلی که عاشق تر فکر میکند تا عاقلتر، و دلی که با نگاهش دستت را میگیرد میبرد آنجا که روحت را به لبخند بنشاند،برای شده حتی یک لحظه،حتی یک ذره -پای اینها که میان باشد و روی یک چیزها که حساب ویژه باز کرده باشی،آن وقت نمی توانی راحت بگویی:حلالت باد

 

صحبت از دلی ست که سخت می شکندمادامی که لبریز از دوست داشتن است

دیگر انسانیت هم غریب شده است

كاش در شلمچه مي ماندم،

میخواهم تنها سکوت کنم

اسب ,میان ,یک ,دلی ,حلالت ,پای ,باشد و ,میان باشد ,از دلی ,دلی ست ,ست که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عکس،متن،موزیک